عشقـــــم هنــــــوز آمدنت را بها کم است
از عشق می نگارم و یک ماجــرا کم است
گاهـــــــــی ترا کنـار خود احساس میکنم
آن لحظه هـــــا بــــرای من مبتلا کم است
خون باد، آن غــــــزل که نریزم به پای تو
عمـــــــری برای یک غزلت اقتدا کم است
سرشارم از خیال تو لیک این کفاف نیست
آن تازگی عشق ز بـــــــــــاغ وفا کم است
تا این غــــزل شبیـــــــه غزل میشود مرا
چیزی شبیه عطر حضــور شما کم است
هجران به شام تیره من خیمه بسته است
لیـــلی هنــــوز آمــدنش را صبا کم است
-----------------------------------
لیــلی حبیب
تاریخ : پنج شنبه 97/4/14 | 2:40 عصر | نویسنده : laili-HB | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.